Monday 24 October 2011

چه کسی آتش جنگ هشت ساله ایران و عراق را افروخت ؟؟

اخیرا خاطره ای از قول حسین زاهدی که در آن زمان یکی از مهره های رژیم بوده است انتشار یافت..
متن خاطره از این قرار است« 5 ماه قبل از حمله صدام به ایران (30 فروردین 1359 دراوج بحران گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا ) تیتربزرگ عنوان اصلی روزنامه کیهان (به مدیریت حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی و شمس الواعظین): امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد  در یکی از سفر هایم به ایران حدود سال 1371 /1992، روزی در حضور مرحوم مهندس بازرگان ‏صحبت به جنگ ایران و عراق کشید واینکه ایا ممکن بود در ان شرایط از این جنگ پیش گیری کرد؟ ایشان ‏خاطره زیر را در این زمینه نقل کردند:
روزی در سال 1359 از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم . وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند اقای دعایی ‏گزارشی دارند. اقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و اشفتگی در عراق ‏اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به اقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس اقای دعائی تاکید کرد که این ادمی است که حمله خواهد کرد.‏
‏شورای انقلاب تصمیم می گیرد که اقای دعایی به اتفاق اقای مهندس بازرگان و اقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا اقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را ‏بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس اقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در ‏بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمایت خواهند کرد.
ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و ‏اهانت های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد وگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد ‏وبکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور ‏دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور ‏های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنا بر این باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم.
رهبر انقلاب در ‏پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا بهشتی شروع به استدلال میکند اما خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بطرف ‏در اندرونی حرکت میکنند . اقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید اقا من به بغداد نخواهم رفت.
 ‏خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند: ‏وظیفه شرعی ات می باشد که بروی – و بدون این که منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند. به شورای ‏انقلاب برمیگردند و اقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله میکند».‏

تصور نمی رود که این نوشتار نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد.                                                                           (   به تاریخ این روزنامه ها توجه کنید . دقیقا پنج  ماه قبل از شروع  حمله عراق  است  و در ظمن این خمینی و اراذل واوباشش  بودند که در بمبگذاری در عراق و آوردن آیت الله  حکیم بر قدرت در عراق دخالت میکردند و چندین انفجار از طرف  هوادران حکیم   که از حکومت نوپایی جمهوری اسلامی و جبهه اقتدارگرایان ودر راس خمینی  حمایت میشد انجام شد و چندین نفر  از سران ارتش  بعث  کشته شدند که یکی از آنها داماد وپسر صدام حسین بود که از کمر به پایین فلج شد و  یکی از این سو قصد ها  برای صارق عزیز وزیر امور خارجه عراق بود  و هر روز آن  شورشها  و بمبگذاری ها در عراق (مثل امروز که جمهوری اسلامی  به شورشیان  و انتحاری های عراقی  همجوره سلاح وپول کمک  میکند ) آنوقت هم از طرف جناح خمینی  و جمهوری اسلامی  جهت صدور انقلاب  حمایت میشدند  تا انقلاب را جهانی کنند  و صدام هم  عاصی شده بود و از ترس پیروزی شورشیان راه به راه به خمینی پیام می داد ولی خمینی این مرد کینه ای فقط به انتقام  فکر میکرد و چون صدام حسین چند ماه پیش خمینی را بعد از بیست سال از عراق بیرون کرد و به خمینی خیلی بر خورد و میخواست بدین شکل انتقام بگیرد  و از طرفی  به سفیر ایران که از عراق آمده بود و از طرف صدام پیام آورده بود .گفت صدام را محلش نکید و این بی محلی ها به صدام او را وادار به جنگی خانمانسوز کرد و  . جالب اینجاست .  آن روز  ها   یعنی پنج ماه قبل از شروع جنگ وقتی  که این تییتر را در  روزنامه دولتی کیهان  چاپ شد  . چه کسانی سر دبیر و ریس کیهان بود؟؟؟   مدیر و مسولان آن روزه  روزنامه کیهان حجت الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی  وشمس الواعظین بودند. که حرفهای خطرناک خمینی را با تیتر بزرگ نشخوار میکردند . و اینان همدستان خمینی نه تنها جرمشان سکوت در مقابل خمینی جنایتکار  است  بلکه به نوبه خود در شروع شدن این  جنگ  خانمانسوز هشت ساله  و سی سال همدست و شریک این حکومت  دیکتاتوری وجنایتکار و کودتاگر    بودند و آنچه در این سی سال جنایت و کشتار و کودتایی سال شصت و کشتار سالهای شصت و شصت وهفت و هیجده تیرماه و قتلهای زنجیره ای و سی سال همدستی و همکار ی و شراکت  با جمهوری اسلامی  نیز جزو پرونده اینها میباشد       . جانباز معلول و مصدوم  شیمیایی جنگ .  بابک خرم دین


اگر به تاریخ این روزنامه توجه کنید . متوجه میشویم که یک هفته پس از آغاز جنگ صدام حسین خواستار پایان دادن به این جنگ بود . ولی جمهوری اسلامی به این جنگ برای بقایی خودش نیاز داشت . و اینگونه بود که من و یک ملیون ایرانی دیگر در این جنگ کشته و معلول شدیم و این جنگ که خمینی آغازگر و ادامه دهندش بود هشت سال به طول انجامید